20 سال است که وسواس دارم و پیشرفتی در زندگی حس نمی کنم! چه کنم؟
ناشناس ( تحصیلات : لیسانس ، 42 ساله )
با سلام خدمت شما
ببخشید بنده الان حدود 20 ساله که وسواس دارم البته نه خیلی زیاد ولی خوب دارم بعضی مواقع کمتر و بعضی مواقع تشدید میشه و الان بعد حدود بیست سال متاسفانه نه پیشرفتی داشتم نه در کار نه در تحصیل و در بین این سالها یک بار هم افسردگی ناجوری گرفتم که حدود شاید سه ماه شایدم بیشتر بود که شبها کامل بیدار بودم و در یه تاریکی ناجووری قرار داشتم که البته به لطف خدا اون دوران سخت سپری شد و الان بنده اون حالتها رو دیگه ندارم بی خوابی ها و دائم فکر خوره ها رو دیگه ندارم ولی خوب پیشرفتی هم نداشتم میخواستم راهنمایی کنید با توجه به وسواس و اضطراب و افسردگی و البته یه دوره هم اختلال فوبیا داشتم می ترسیدم حالا از کجا شروع کنم رفیقی ندارم زیاد با این که آدم مهربانی هستم و به آدم ها زیاد خوبی می کنم اما می بینم آدم ها دوست ندارند با من ارتباط داشته باشند و به دیگرانی که ادم ها با اون ها ارتباط می گیرند نه این که حسادت کنم خدای ناکرده اما خوب برام سواله که چرا با من ارتباط نمی گیرند و اون یکی چی داره مگه که این قدر با اون ارتباط می گیرند حالا ببخشید این همه پرتو پلا نوشتم ولی بهم بفرمایید از کدوم شروع کنم برا درمان وسواس افسردگی یا چی که دیگه بچه هام درگیر این بیماری های خطرناک نشوند
مشاور ( الهه سادات صالحی )
سلام خدمت شما دوست و همراه گرامی
دوست گرامی و عزیزم متاثر شدم از این همه رنجی که بابت اختلالات متفاوت در زندگیتان متحمل شدهاید. این زمان بسیار طولانی بوده است و مسلماً شما را بسیار خسته و فرسوده نموده است وقتی شما خودتان در خودتان حال خوبی نداشته باشید و پر از تنش و ناآرام باشید اطرافیان شما نیز این ناآرامی را احساس میکنند و بدیهی است که از دور شما پراکنده میشوند و فاصله میگیرند. از سمت دیگر برای کاستن از اضطراب تان دست به کنترلگری میزنید و کنترلگری در واقع از دید اطرافیانتان دخالت شما در امور زندگیشان میباشد. و مسلماً این مسئله قابل قبول و پذیرش اطرافیان شما نمی باشد .احتمالا دلیل پراکنده شدن دوستان تان هم همین مسائل باشد .
اینطور که به نظر میرسد شما در اصل از اضطراب شدیدی رنج بردهاید. در واقع زمانی که شما دچار اختلالات اضطرابی باشید پس از مدتی دچار افسردگی هم میشوید چرا که دائماً تحت فشار هستید. وسواس هم از جمله مشکلات پیرو اضطراب است و زیربنای تمام این اختلالات که نام بردید عدم توانایی مدیریت افکار منفی اتوماتیک یا خودایند هستند. زمانی که از اضطراب رنج میبردهاید برای درمان اقدامی ننمودهاید و اهمیتی برای آن قائل نبودهاید حتی فوبیاها هم نشئت گرفته از اضطراب هستند در واقع اضطراب نوعی نگرانی درباره آینده است و در واقع شما درباره وقایع و اتفاقاتی که در آینده میخواهند روی دهند بیش برآورد خطر میکنید و همچنین نسبت به آن وقایع نوعی ابهام شک و تردید دارید.
دقت داشته باشید اگر در مورد تمام مسائل دچار اضطراب می شوید، اضطراب شما از نوع فراگیر است و اگر تنها از حضور در جمعهای جدید که انسانهای جدید حضور دارند دچار اضطراب میشوید و یا هنگامی که قرار است در آن جمع سخنرانی داشته باشید و نگران قضاوت منفی اطرافیان خود هستید نوع اضطراب شما اضطراب اجتماعی میباشد.
در کل اضطراب نوعی گوش به زنگی و فعال بودن سیستم جنگ و گریز و حمله در مغز را نشان میدهد. اضطراب اگر به موقع درمان نپذیرد به حالتی مزمن در میآید و وقتی که بدن دائماً از اضطراب و استرس در حال فشار باشد باعث بیماریهای روان تنی یا سایکوسوماتیک میشود. دردها و مشکلاتی که در بدن شما پدیدار میشوند و منشا پزشکی و یا فیزیولوژیکی ندارند و در اصل مشکلات و اختلالاتی که در روان شماست روی جسم شما ظاهر می شود و خودنمایی میکند .
از جمله نگرانیهای شما انتقال دادن این اختلالات به فرزندانتان بوده است که باید خدمتتان عرض شود که والدین اضطرابی فرزندانی اضطرابی نیز تربیت میکنند. یکی از مشکلاتی که والدین اضطرابی دارند ترسها و بیش برآورد خطر نسبت به خطراتی است که حول فرزندانشان به طور طبیعی وجود دارد معمولاً این والدین به علت ترسها و نگرانیهای بیش از حد خودشان فرزندانشان را بیش از حد مورد حمایت و حفاظت قرار میدهند و به دلیل کنترلگری که در آنها وجود دارد اجازه تصمیم گیری و یا پذیرفتن مسئولیتی را به آنها نمیدهند.
این والدین که از اضطرابی شدید رنج می برند، برای کاهش اضطرابشان به کنترل تمام اطرافیان و وقایع پیرامون خود میپردازند و به این ترتیب اضطراب خود را به دیگران انتقال میدهند. و مسلماً مشکلاتی برای اطرافیانشان ایجاد میکنند. تمام آنچه خدمت شما عرض شد لزوم و ضرورت هرچه سریعتر این اضطرابها را نشان میدهد.
پیشنهاد میشود در اولین فرصت با یک روانپزشک ملاقاتی داشته باشید احتمال زیاد نیاز به درمان دارویی در شما وجود دارد داروهای روانپزشکی در واقع درمان کننده نیستند در اصل به نوعی ایجاد تعادل در روان شما میکنند که بتوانید مورد روان درمانی قرار گیرید یعنی درمان دارویی را همراه با درمان روانشناختی توأماً باید دریافت نمایید. در غیر این صورت درمان شما ممکن است طولانی مدت شود یا حتی به راحتی به درمان پاسخ ندهید.
پس از مراجعه به روانپزشک به یک روانشناس بالینی مراجعه فرمایید تا شما را مورد ارزیابی قرار داده و درمان مناسب را برای شما انتخاب نماید و وارد پروسه درمان شوید. به نظر میرسد ابتدا باید روی مدیریت ذهن و افکار منفیتان کار کنید پیشنهاد ما برای شما رویکرد ذهن آگاهی مایند فولنس میباشد. امیدوارم آنچه بیان شد تا حدی ذهن شما را نسبت به این اختلالات روشن کرده باشد و راهگشای شما در مسیر درمانتان بوده باشد.
در پناه خدای مهربان باشید
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}